نویسندگی هم مثل هر شغل دیگری نیاز به امکاناتی دارد که من اسم این امکانات را” میز کار یک نویسنده “می نامم.  البته به این معنا نیست که برای خودتان یک میز  بخرید و روی ان کار کنید . چه بسا که اگر خودتان لازم دانستید میتوانید این کار را نجام دهید . اما منظور من در اینجا از میز کار مجموعه ای از چیز هایی  است که برای نویسندگی  نیاز داریم .

  • سررسید
  • کتاب
  • گوش شنوا
  • تقویت حافظه
  • موزیک بیکلام
  • استیک نوت
  • گوشه عزلت(فضای مناسب)
  • یک عدد ندا

 توجه : دقت داشته باشید که  کلمات بالا ،صرفا همان چیزی نیست که میخوانید  و تنها 

  اصطلاحاتی است که من بتوانم با ان ها میز کار یک نویسنده را توضیح دهم .

سر رسید:

چنانچه  گفته شد، این عبارات اصطلاحی برای رساندن منظور و ماندگاری  آنها در ذهنمان است. این بدیهی است که یک  نویسنده برای نوشتن باید جایی برای نوشتن داشته باشد .شما میتوانید ازانواع دفتر، سررسید،کاغذ، و یا لپ تاپ  به عنوان محیط اصلی نوشتنتان استفاده کنید. اما توجه کنید که اصلن  برای انتخاب محیط وسواس به خرج ندهید_ که فقط باید در یک جا_بنویسید.در لپ تاپ بنویسید نبود روی دفتر بنویسید، نبود روی یک تکه کاغذ بنویسید اما فقط بنویسید. شما نویسنده اید زمانی که شما یک اثر خلق کنید. هیچکس از شما نخواهد پرسید که ابتدا ان را روی چه چیزی نوشته اید. دفتر کاغذ یا لپ تاپ؟ مهم این است که شما یک اثر خلق کرده اید.

 

 

کتاب : 

یک نویسنده قطعا باید کتاب خوان خوبی هم باشد.  در کل کتاب خواندن برای هر فردی به باز شدن ذهن ، بهتر شدن روابط، مقابله با سرنوشت های مختلف،آشنایی با عکس العمل ها و در نهایت شناختن ادم های متفاوت کمک میکند. اما در نهایت یک نویسنده برای شناختن شیوه های مختلف نوشتن، سبک نوشتن، لحن و بیان جزئیات به کتاب خواندن نیاز دارد.

  میتونین با زدن روی این لینک، هم با کتابای قشنگ آشنا بشین و هم کتابای قشنگی که خوندین  رو به من معرفی کنید.

 

و البته در اینجا صرفا کتاب خواندن مد نظر نیست . کتاب در اینجا به معنی یادگیری هم محسوب میشود.  ما باید  ورودی های ذهنمان را کنترل کنیم .مطالب غیر مفید را خارج و مطالب مفید را وارد ان کنیم. کیفیت شیری که یک گاو به شما میدهد به کیفیت غذایی است که میخورد .پس اگر میخواهید متن و داستان هایی بهتری بنویسید باید این ورودی ها را کنترل کنید. نمیتوانیم خودمان را از صبح تا شب در مطالب خاله زنکی، اخباربد،  چیز های سطحی و فضای مجازی  غرق  کنیم و توقع نوشتن کتابی همچون هملت را داشته باشیم .

هرچیزی که وارد ذهن ما میشود چه در ضمیر خودآگاه و چه در ضمیر نا خودآگاه، روی نوشته های ما تاثیر میگذارد پس  با شنیدن جملات خوبی که مارا به فکر می اندازند، پادکست های خوب ، کتاب صوتی، یک سخنرانی عالی،گوش دادن به صدای طبیعت،یک مکالمه خوب،و شرکت در بحث های کنترل شده برای تبادل اطلاعات…… به بهتر نوشتن خودمان کمک کنیم.

گوش شنوا: 

نویسنده باید بتواند خوب بشنود. شنیدن  به معنای  درک کردن به دور از قضاوت است. درواقع نویسنده  مثل مردم عادی گوش نمیدهد که جواب دهد. بلکه میشنود تا درک کند.  کسی که خوب شنیدن را بلد نیست، نمیتواند نویسنده خوبی هم باشد. با دیدگاه های مختلف آشنا نمی شود و به هر چیزی به صورت سطحی نگاه میکند.

تقویت حافظه: 

یک نویسنده باید خوب ببیند وخوب بشنود اما علاوه بر انها باید  حافظه خوبی هم داشته باشد. به عبارت دیگر؛ نویسنده  باید بتواند  وقایع، اتفاقات و جزئیات اطرافش را به دقت  ببیند، بشنود و ثبت کند. و برای ثبت وقایع باید حافظه خوبی هم داشته باشد.

موزیک بیکلام :

من تا قبل از نویسندگی به اهنگ های بی کلام میانه خوبی  نداشتم. اما حالا  برای من یکی از واجبات نوشتن محسوب میشود. موزیک بی کلام باعث دور شدن از سرو صدای محیط، نظم دادن به افکار و احساسات شده و آرامش ذهنی به همراه دارد. اگر اطرافتان شلوغ است و یا یک روز پر از استرس و پر هیجان را پشت سر گذاشته اید  نوشتن با موزیک بهترین گزینه است.

استیک نوت:

یک نویسنده برای اینکه بتواند از تمام وقت خود استفاده کند، باید امکانات  نوشتن را در هر زمان و مکانی فراهم کند. یعنی میتواند  از استیک نوت های مختلف استفاده کرده و ان را در جاهای مختلف خانه نصب کند و هر زمان که چیزی به ذهنش رسید در انجا ثبت کند.البته  منظورفقط محیط خانه نیست بلکه  در کل زمان ها و مکان هایی است که در ان حضور دارید. مثلا در لپ تاپ یا دفترتان بنویسید در صورتی که آنها را در اختیار  ندارید،  میتوانید در گوشی تان بنویسد. برای وقتی که شارژ گوشیتان تمام میشود یک دفترچه و خودکار اماده داشته باشید .شما میتوانید محیط اطراف خودتان را مطابق سلیقه خودتان برای نوشتن بچینید. اما حواستان باشد  از فرصت های از دست داده تان استفاده کنید. برای مثال من خودم  در تلگرام چندین  گروه  برای نوشتن در حوزه های مختلف اماده کرده ام که فقط خودم در ان حضور دارم و هر وقت به محیط تلگرامم وارد میشود یادم می اید که من نویسنده ام و باید بنویسم  . من شاغلم  در محیط کار نمیتوانم  از گوشی استفاده کنم به همین خاطریک دفترچه همیشه همراهم هست تا زمانی که چیزی به ذهنم میرسد، ان را یادداشت کنم . چند خودکار و دفترچه داخل کیفم هست تا اگر به چیزی برخوردم بنویسم .شما محیط خودتان را چگونه چیده اید ؟

گوشه عزلت(فضای مناسب):

خب فرض میکنیم  ما یک نویسنده هستیم که خوب میبینیم، بلدیم خوب بشنویم، کتاب های خوبی را هم میخوانیم، سرشار از ایده های عالی برای نوشتن هستیم. حافظه بسیار بالایی برای ثبت وقایع داریم .اما تا زمانی که  فضای مناسبی برای نوشتن  این وقایع جزئیات و  ایده ها نداشته باشیم نمیتوانیم انها را به خوبی ثبت کنیم. نوشتن در هر جایی و هر مکانی عالی است در واقع  یک نویسنده باید بتواند در هر جایی بنویسید اما باید توجه داشته باشیم انچه که ما در بین راه، داخل گوشی یا روی تکه های کاغذ مینویسیم، نوشته های خام هستند. در واقع فقط ایده هایی هستند که به ذهنمان میرسند. ما برای گسترش، سرو سامان دادن و نظم  بخشیدن  به نوشته ها به یک گوشه نیاز داریم به نام عزلت.

 

گوشه عزلت به یک مکان  آرام ساکت به دور از هر جنبده دو پایی به نام انسان میگویند که ما را از تمام حواس پرتی هایمان دور میکند.

 

. اگر خانواده کم جمعیتی دارید و یا میتوانید در خانه یک محیط برای نوشتن اماده کنید؛ که چه بهتر. اما اگر مثل من خانواده پر جمعیت ،شلوغ وخانه ای بدون اتاق زندگی میکنید، میتوانید  یک کافه مناسب با فضای خوب پیدا کنید و در آنجا بنویسید . یا  میتوانید در کتابخانه نزدیک خانه اتان ثبت نام کنید و چند ساعتی را در انجا وقت بگذرانید. و اگر مثل من دچار از هم گسستگی سلول های ناحیه تحتانی هستید و در کتابخانه ام از ساکتی زیادش خوابتان میگیرد؛ میتوانید مثل من، یک گوشه از خانه را انتخاب کنید. دفتریا لپتاپ و یا هرچیزی که در ان مینویسید را آنجا بگذارید . یک هنذفری ترجیحا  سیم دار بردارید (بخاطر اینکه هنذفری های بیسیم معمولا شارژی هستند و نوشتن شما با شارژ انها پیوند میخورد) ،بنشینید و هنذفری  را بگذارید داخل گوش های مبارکتان با دست مبارک ترتان گوشی را روی حالت هواپیما قرار دهید، اهنگ بیکلام را پلی کنید و شروع کنید به نوشتن.

یک عدد ندا: 

این مورد را جدی بگیرید . حالا قبل از انکه خیلی جدی اش بگیرید وتوی  نیازمندی های روزنامه اگهی” به یک ندا نیازمندیم” چاپ کنید. اجازه دهید بگویم ندا کیست یا حتی چیست ؟

یکروز یکی از تخمای چغوک از بالای درخت افتاد زمین و غل خورد و غل خورد تا رسید به یک اغول مرغ . مرغ چون خیلی مهربون بود تصمیم گرفت او ره مث بچه خودش بزرگ کنه  جوجه چغوک که سر از تخم در اورد با جوجه های دیگه دوست شدو باهم بزرگ رفتن. هرجا که بقیه مرفتن این جوجه چغوکم باهاشان مرفت. مرغ بلد نبود پرواز کن،هیچکدوم از جوجه هام بلد نبودن پرواز کنن، پس جوجه چغوک مام مث بقیه نمتنست پرواز کنه اما همیشه  به ای فکر مکرد که چه خوب مشد اگه متنست پرواز کنه. ای شد که سال ها گذشت و ای همیجور رو زمین راه مرفت و مچرید.تا ایکه یروز ای چغوک ما با یک کفتر اشنا رفت.

کفتر به  چغوک گفت تو بال دری. چرا نپری یره

چغوک گفت: نه کی گفته هر کی بال دره مپره . مرغام بال درن ببین کدومشا مپرن. همشان بال بال مزنن

کفتر باد به غبغب انداخت و گفت اونا مرغن هیکل و قیافشانه ببین توکجات به اونا رفته تو چغوکی متنی بپری

چغوک گفت اصلن ها تو راست مگی مو چغوکوم . پرواز چی هست؟خوردنیه ؟

کفتر بالاشه وا کرد و پرید رو شاخه درخت و گفت ببین به ای مگن پرواز نمخی بیای بالا ببینی دنیا از ای بالا چه شکلیه؟

چغوک که همه عمرش مث مرغ زندگی کرده بود مترسید اما هر روز که کفتر میامد از خاطرات پروازش مپرسید و کفترم با شوق و ذوق همره تعریف مکرد . یکروز چغوک دیگه نمخاست مث مرغ زندگی کنه برا همو به کفتر گفت موخام پرواز کونوم یادوم مدی

کفتر گفت مو خودومم تا همی سر درخت متنوم پرواز کنوم اما اگه مخی تا هرجا دلت میخواد پرواز کنی بیا برم جا شاهین

چغوک گفت عه همو شاهین که رو قله های اورست پرواز موکونه

کفتر گفت ها همویه بعد  ای شد که  چغوک رفت و پرواز کردنه از شاهین یاد گرفت.

شاید همیشه میدانستم یک نویسنده ام، اما هرگز برای نویسنده شدن اقدامی انجام نداده بودم . ندا خودش نویسنده است داستان هایش را برایم تعریف میکرد . هرروز برایم از حس و حال نوشتن میگفت. در داستان هایش از من نظر میخواست و شور و شوق مرده درون من را زنده تر میکرد. یادم اورد که من مینویسم و چقد نویسنده شدن را دوست دارم .ندا برای من ،همان کفتر است و من هم همان گنجشک مشتاق پرواز. هنوزم که هنوز است او برایم  بهترین انگیزه برای  ادامه دادن است . هر گاه خسته و نا امید میشوم، هرگاه با خودم میگویم خب اخرش که چی ؟این نداست که با حضورش، حرف هایش و کمک هایش مرا به سمت نوشتن پیش میبرد. همین چند وقت پیش بود که  من به دلایلی از شرکت در کلاس های نویسندگی ام امتناع میکردم که اوگفت:«کو لینک بده منم بیام باهم شرکت کنیم شاید به هوای منم شده  بیای». یا اصلن چرا راه دوری برویم همین سایت، با ندا سایت شده است .  سایت را زیرو رو میکندف نگاه میکند، ایراداتش را برایم میگیردو کمکم میکند برای بهتر پیش بردن کار هایم . ندا برای من انگیزه است کسی که مرا مورد انتقاد قرار میدهد،پیگیر کارهایم است ، و میشود به او تکیه کرد. و من میدانم حتی اگر هیچکس نوشته هایم را نخواند او خواهد خواند.یک پشتیبان برای  امتداد تمام نوشته هایم .

  یادتان باشد هر زمان  پشت هر میز کاری که نشستید  یک ندا روی میزتان داشته باشید .

نداهای زندگیتان را بشنوید و آن ها را دریابید.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

جستجو
مقالات مرتبط
فهرست